ده بالایی(گودوکنار)

ساخت وبلاگ
متاسفانه اموال کانون فرهنگی روستای شیخ عامر که عبارت بودند از یک عدد پرینتر و یک دستگاه چندکاره کپی ویک اسکنر و همراه با کیس کامپیوتر وآنتن وایرلس در شامگاه روز ۱۴ تیر ۱۳۹۰ به سرقت برده شد . ده بالایی(گودوکنار)...
ما را در سایت ده بالایی(گودوکنار) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dehbalaee بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 6 دی 1401 ساعت: 19:46

به چهار نقطه وسط این تصویر به مدت سی ثانیه نگاه کنید و سپس به یک دیوار سفید نگاه کنید و پیاپی و سریع پلک بزنید مطمئن باشید تصویری را که بر دیوار و در داخل دایره روشن خواهید دید شما را به تعجب خواهد انداخت و می دانم چندین بار این کار را تکرار خواهید کرد! باور کنید واقعیت دارد! راستی پلک زدن سریع و متوالی را فراموش نکنید! ده بالایی(گودوکنار)...
ما را در سایت ده بالایی(گودوکنار) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dehbalaee بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 6 دی 1401 ساعت: 19:46

»» به گزارش مهر، وقتی جاده های زیبای شمال کشور را طی می کنی همان نزدیکی شهر آستانه اشرفیه روستای قدیمی است به نام "رودپشت" که اگر حالی داشتی سری به خانه محمد رضا پورحسن بزن که زیارتش همان زیارت عشق است. پیشنهاد می کنم آدرس خانه را به همراه داشته باشید چون همسایه نمی دانند محمد رضا جانباز شیمیایی است. یادم است که یکی از اهالی می گفت محمدرضا خیلی سال است که سرفه می کند و بیمار است. من هم به هر زحمتی بود خانه را پیدا کردم. ده بالایی(گودوکنار)...
ما را در سایت ده بالایی(گودوکنار) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dehbalaee بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 6 دی 1401 ساعت: 19:46

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. در حال مستاصل شد. از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم ده بالایی(گودوکنار)...
ما را در سایت ده بالایی(گودوکنار) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dehbalaee بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 6 دی 1401 ساعت: 19:46

حكايت راز دل به زن مگو پدری به پسرش وصیت كرد كه در عمرت این سه كار را نكن : راز دل به زن مگو ، با نو كیسه معامله نكن و با آدم كم عقل رفیق نشو . بعد از این كه پدر از دنیا رفت پسر خواست بداند كه چرا پدرش به او چنین وصیتی كرده؟ پیش خودش گفت : امتحان كنم ببینم پدرم درست گفته یا نه. هم زن گرفت، هم قرض كرد و هم با آدم كم عقل دوست شد . روزی زن جوان از خانه بیرون رفت. مرد فوری رفت گوسفندی آورد و در خانه كشت و خون گوسفند را دور خانه ریخت و لاشه اش را زیرزمین پنهان ده بالایی(گودوکنار)...
ما را در سایت ده بالایی(گودوکنار) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dehbalaee بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 6 دی 1401 ساعت: 19:46